« مرا کسی نساخت ، خدا ساخت نه آنچنان که کسی می خواست ، که من کسی نداشتم ، کسم خدا بود کس بی کسان »(1)
چه خوب که پدرم عصیان کرد و نپذیرفت آرامش کوری را . آری فریفته نشد ؛ عصیان کرد . مگر در بهشت شیطان را جایی بود که آدم را بفریبد؟ نه ، و همه اینها خواست تو بود ، چرا که بهشت بی عشق ، عشق بدون خواستن ، عشق بدون درد چه مفهومی می تواند داشته باشد؟!!! حتی اگر از جهنم بگذرد تا به بهشتت راهش دهی ، آدم را سزاوارتر است تا بهشت بی درد وآماده .
و این زمین نیز همان بهشت توست ، آدم نزول کرد اما نه مکانی ؛ بلکه قربی ، و آنوقت هم تنهایش نگذاشتی و نمی گذاری ، تا فاصله را کم کنیم ، نزدیک بودنت را لمس کنیم ، به تو بپیوندیم تا بتوانیم جاری بودن جویبارهایت را ببینیم، تو شویم و هر چه بخواهیم همان شود.
« ناتانائیل تو خدا را در تملک داری و خود از آن بی خبر بوده ای ! تملک خدا ، یعنی دیدن او ، اما کسی به او نمی نگرد . ای بلعام آیا در خم هیچ کوره راهی خدا را هنگامیکه دراز گوشت در برابرش ایستاد ندیده ای ؟ »(2)
حال خدایا از تو یاری می طلبم ؛
یاریم کن در شدن ، رسیدن ، عاشق بودن و در دیدنت.
یاریم کن تا غمخانه خود ودیگران را به خرابات برم و به میخانه ای مبدل سازم،
تا ساقی باشم و شراب عشق بنوشانم ،
سبوی غم را بشکنم ، خرقه ریا را بسوزانم و آزاد و رها مطرب را به بزم بخوانم
دستی برزنم و چرخی.
اگر تو بخواهی و توانم دهی.
شاد باشید وسربلند
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
(1) - برگرفته از کتاب هبوط در کویر _ دکتر علی شریعتی
(2) - برگرفته از کتاب مائده های زمینی _ آندره ژید
- بلعام از پیامبران سرزمین بین النهرین ؛ پادشاه موآب از او خواست که با گرفتن پاداشی عبرانیان را نفرین کند ،بلعام بدین منظور سوار بر الاغی به راه افتاد اما حیوان از رفتن باز ایستاد و خواست پادشاه اجابت نشد.